به حرمت پذیرایی چند روزه بلاگ اسکای این وبلاگ همچنان پا برجا خواهد ماند برای روزی که وقت آزاد داشته باشم و دوباره به روزش کنم با من به این آدرس بیایید.
باز دلتنگی به سراغم آمد، نه اینکه برای خودم ناراحت باشم ؛ یاد کسی افتادم که روزگاری گفته بود:
استکبار از راه تهاجم فرهنگی خواهد آمد !!
و در ان سالها با تمام نداری چه زیبا زندگی می کردیم و روی پای خود بودیم. اوکه رفت زیر دستانش همه کاره شدند؛ اما کاش مویی از او به ارث برده بودند و به نصایح او گوش فرا داده بودند، همانهایی که روزی گفته بودند:
استکبار امروز دیگر از راه شبیخون فرهنگی خواهد امد.
مهمان کسی بودم ، کسی که گوشه ای از هنر این کشور را بر دوش می کشد، نه اینکه نان خور دیگران باشد؛ به عرق جبین و کد یمین روزگار می گذارند ، دیدم تلویزیون روشن است و گوشه تصویر حک شده "" فارسی 1"" و باز دیدم چیز هایی که نباید می دیدم، دوستم می گفت :
اینها از بام تا شام دارند فیلمها و سریالهای زشت وزننده را با دوبله کج دار و مریز پخش می کنند، بازدوستم می گفت :
اینها کلا دارند بی بند وباری را ، روابط بی پروایی جنسی را، خیانت به همسر را، خلاصه انواع و اقسام راههای لهو ولعب را آرام آرام با ظرافتی خاص به فارسی زبانان آموزش می دهند.
نخواستم به دوستم بگویم خوب تو چرا به این اراجیف نگاه می کنی، چونکه پیش از این در کلاس درس دانشگاه و خیابان و تاکسی و حتی بعضی از اجتماع خانوادگی نیز شنیده بودم که چنین شبکه ای دایر شده و به قول حضرات" صور قبیحه ی "از این دست منتشر می کند.
راستی چه کسی بود می گفت:
تلویزیون ایران دانشگاه است؟ چه کسی بود می گفت:
در برنامه سازی تلویزیونی به فلان و بهمان رسیده ایم؟ چه کسی بود که ادعای برنامه سازی برای جهان اسلام می کرد؟
آن حضرت، آن آقا ، آن آدم دانا به من ، به من بی سواد یک لا قبا بگوید:
چرا مردم ایران از کوچک و بزرگ تمایلی به دیدن برنامه تلویزیونی خودمان ندارند؟ بگوید:
این همه انتن های ماهواره بر پشت بام خانه ها نشان از چیست؟ بگوید:
با میراث آن بزرگ چه کرده است ؟ بگوید:
و خیلی چیزها را که باید بگوید ؛ اما نمی گوید!!
برای خودم، کشورم، گذشته پر افتخارم و برای کسانی که دوستشان داشتم و خواهم داشت متاسفم که در کشور هشتاد میلیونی ایران کسی را نداریم تا فکری به حال تلویزیون ایران کند و مردم به کانال های مزخرفی نظیر فارسی 1روی نیاورند.
نامه به خان بابا دردیاری دور
سلام خان بابای خوبم، خوبید ؟ سلامتید؟ خدار و شکر که سلامتید.
از احوالات ماهم خواسته باشید بد نیستیم، بزغاله ها چاقن، گوسفندا سر دماغن، خاله خان باجیای ده دارن با دوک پشم ریسی شون نخ می بافن، مردای ده همه دارن توی مزرعه کار می کنن، ملالی نیست همه دور هم همینجوری خوشیم ، کاش شما هم بودی دور هم خوش می گذشت.
باری خان بابا؛ اول احوال پرسی گفتم مردای" ده مراد آباد" دارن تو مزرعه کار می کنن. راستش نخواستم از اول نامه یه هویی بگم چه کشکی چه پشمی اصلن دیگه مزرعه ای نمونده که "من اویارقلی" بخوام برم آبیاری شون کنم و یا مردای ده واقعا بخوان برن روی زمیناشون کارکنن، یا گوسفندی نمونده که خاله خان باجیا بخوان با پشمشون نخر بریسند.
خوب اون گل ممد ذلیل شده رو که یادت هست؟ آره همون آدم غریبه هه که می گن اصلن مال این طرفا نبوده حالا اومده تو مراد آباد همه کاره شده، کاری کرده که همه جونای ده از" خروس خون تا شغال خون" تو میدون ده یا دارن الک دولک بازی می کنن و یا نشستن تو قهوه خونه کبلای رجب قلیون دود می کنن بعد هم که سر صحبت بازمی شه هی میان می گن ما تفریح نداریم، کار نداریم ،جیب مون خالیه و از این حرفا!!
باباخان که این روزا کلا ده رو سپرده دست این گل ممد ذلیل شده، اونم هر گربه ای که می خواد می رقصونه ، تازگیا گفته قرار یک طیفون(1)تو ده بیاد و "خونه های کپری و غیر کپری" ده را با خاک یکسان می کنه و اعلام کرده به همه ی اونایی که برن تو ی دهاتای اطراف زندگی کنن کمک می کنه که از ده برن بیرون، نمی دونم این دفعه دیگه واسه ما چه خوابی دیده، خلاصه خان بابا اوضاع تو ده مث همون چن وخت پیشا هنوز دیش دالا دیش دامه!! نه خانی اومده نه خانی رفته فقط دیروز پریروزا گل ممد رفته بود یکی از دهاتای خیلی دور و با کدخدای اونجا قرار ملاقات داشت، نه که خودش تو مراد آباد خیلی هواخواه داره هر دهی هم که می ره آدماش قبل رفتنش جمع می شن تو میدون دهشون هی داد می زنن که : گل ممد رو نباس راه بدین اینجا!! این بنده خدام با پررویی میره اونجا با کدخداو دارو دسته ش که زورکی کدخدایی می کنن کمی"گفتمان " می کنه و زودی برمی گرده تا به ما دهاتیا بیشتر خدمت کنه.
آخه طفلی می دونه ما چقده به مهر و مهر ورزی اون نیاز داریم . اصلن ما از اول عمرمون عاشق همین گل ممد به دنیا اومده بودیم که بیاد مهر ورزی کنه برامون! آخ که بترکه چشم تموم اون دهاتایی که کدخداشون این جوری مهر نمی ورزن.
القصه خان بابا؛ این نامه رو نوشتم که خدای نکرده یه روزی نگی اویارقلی تو بی وفا بودی و ما خبر نداشتیم، تازه خیلی چیزای دیگه هم هست که نمی دونم براتون بگم یانه؟ اما همین جور سربسته می گم تا یه یاد آوری کرده باشم، عمه قزی که کلا دیگه پیداش نیست نمی دونم مال کبر سن شه یا نه اونم از دست گل ممد کلافه س، مش جواد ماس بند که کلا ماس بندی رو بوسیده گذاشته کنار رفته یه گوشه نشسته آخر عمری داره کشک سابی می کنه، آسیاب بادی رو که قرار بود ده بالایی ها راه بندازن هنوز که هنوزه راه نیفتاده و تازه واسه مون بامبولای جدید در آوردن و خلاصه چپ وراست مار وتلکه می کنن.
ما که نفهمیدیم اگه شما تونستی از زیر زبون این بچه ی سر راهی ت(باباخان) بیرون بکش، ببین اصلن خودشون می خوان این آسیاب بادی رو راه بندازن؟ یانه اینم یه بازی دیگه س؟ خلاصه وخت کردی یه موقعی چن کلوم نامه ای ، پیغومی واسه ما دهاتیای مظلوم که یه زمون دوستت داشتیم بفرست و اگه تونستی بی زحمت یه شب به خواب این باباخان و اون گل ممد ذلیل شده بیا و یه گوش مالی بهشون بده، شاید آدم شدن و دیگه اینقد سر به سر ما عوام بی سواد نذاشتن.
زیاده عرضی نیست ، ببخشید دوباره تا یادتون می افتم سر درد دلم باز میشه این حرفا فقط مال خودم نیست. می دونی که ما تو ده واسه این چن کلاس سواد اکابری که خوندیم، شدیم عریضه نویس برو بچه های" مراد آباد" بخوایم نخوایم گه گداری براشون همینجوری عریضه می نویسیم.
قربون خان بابای خوبم//یک اویارقلی
پ-ن-1- همان طوفان//اویارقلی
به کلیه کاربران سایت بلاگ اسکای عرض ادب و احترام/اینجانب //مهاجر// نمی دانم تا چند روز،چند هفته و یا چند ماه و سال مهمانتان خواهم بود.
دلیل حضورم در اینجا در ابتدا اعتیاد شدیدم به نوشتن وبلاگ و درثانی مسدود شدن سایت بلاگ اسپات است .امیدوارم به زودی راهکاری اندیشیده شود تا راه نوشتن در بلاگ اسپات باز شده و این آدم مهاجر به خانه اش برگردد.با احترام: یک مهاجر