اینجا ماکوندو

نوشته های ذهن تب دار یک مهاجر

اینجا ماکوندو

نوشته های ذهن تب دار یک مهاجر

نامه ای به خان بابا

 

 منبع: وبلاگ گیله مرد

 

نامه به خان بابا دردیاری دور

سلام خان بابای خوبم، خوبید ؟ سلامتید؟ خدار و شکر که سلامتید.

 از احوالات ماهم خواسته باشید بد نیستیم، بزغاله ها چاقن، گوسفندا سر دماغن، خاله خان باجیای ده دارن با دوک پشم ریسی شون نخ می بافن، مردای ده همه دارن توی مزرعه کار می کنن، ملالی نیست همه دور هم همینجوری خوشیم ، کاش شما هم بودی دور هم خوش می گذشت.

باری خان بابا؛ اول احوال پرسی گفتم مردای" ده مراد آباد" دارن تو مزرعه کار می کنن. راستش نخواستم از اول نامه یه هویی بگم چه کشکی چه پشمی اصلن دیگه مزرعه ای نمونده که "من اویارقلی" بخوام برم آبیاری شون کنم و یا مردای ده واقعا بخوان برن روی زمیناشون کارکنن، یا گوسفندی نمونده که خاله خان باجیا بخوان با پشمشون نخر بریسند.

 خوب اون گل ممد ذلیل شده رو که یادت هست؟ آره همون آدم غریبه هه که می گن اصلن مال این طرفا نبوده حالا اومده تو مراد آباد همه کاره شده، کاری کرده که همه جونای ده از" خروس خون تا شغال خون" تو میدون ده یا دارن الک دولک بازی می کنن و یا نشستن تو قهوه خونه کبلای رجب  قلیون دود می کنن بعد هم که سر صحبت بازمی شه هی میان می گن ما تفریح نداریم، کار نداریم ،جیب مون خالیه و از این حرفا!!

 باباخان که این روزا کلا ده رو سپرده دست این گل ممد ذلیل شده، اونم هر گربه ای که می خواد می رقصونه ، تازگیا گفته قرار یک طیفون(1)تو ده بیاد و "خونه های کپری و غیر کپری" ده را با خاک یکسان می کنه و اعلام کرده به همه ی اونایی که برن تو ی دهاتای اطراف زندگی کنن کمک می کنه که از ده برن بیرون، نمی دونم این دفعه دیگه واسه ما چه خوابی دیده، خلاصه خان بابا اوضاع تو ده مث همون چن وخت پیشا هنوز دیش دالا دیش دامه!! نه خانی اومده نه خانی رفته فقط دیروز پریروزا گل ممد رفته بود یکی از دهاتای خیلی دور و با کدخدای اونجا قرار ملاقات داشت، نه که خودش تو مراد آباد خیلی هواخواه داره هر دهی هم که می ره آدماش قبل رفتنش جمع می شن تو میدون دهشون هی داد می زنن که : گل ممد رو نباس راه بدین اینجا!! این بنده خدام با پررویی میره اونجا با کدخداو دارو دسته ش که زورکی کدخدایی می کنن کمی"گفتمان " می کنه و زودی برمی گرده تا به ما دهاتیا بیشتر خدمت کنه.

آخه طفلی می دونه ما چقده به مهر و مهر ورزی اون نیاز داریم . اصلن ما از اول عمرمون عاشق همین گل ممد به دنیا اومده بودیم که بیاد مهر ورزی کنه برامون! آخ که بترکه چشم تموم اون دهاتایی که کدخداشون این جوری مهر نمی ورزن.

القصه خان بابا؛ این نامه رو نوشتم که خدای نکرده یه روزی نگی اویارقلی تو بی وفا بودی و ما خبر نداشتیم، تازه خیلی چیزای دیگه هم هست که نمی دونم براتون بگم یانه؟ اما همین جور سربسته می گم تا یه یاد آوری کرده باشم، عمه قزی که کلا دیگه پیداش نیست نمی دونم مال کبر سن شه یا نه اونم از دست گل ممد کلافه س، مش جواد ماس بند که کلا ماس بندی رو بوسیده گذاشته کنار رفته یه گوشه نشسته آخر عمری داره  کشک سابی می کنه، آسیاب بادی رو که قرار بود ده بالایی ها راه بندازن هنوز که هنوزه راه نیفتاده و تازه واسه مون بامبولای جدید در آوردن و خلاصه چپ وراست مار وتلکه می کنن.

ما که نفهمیدیم اگه شما تونستی از زیر زبون این بچه ی سر راهی ت(باباخان) بیرون بکش، ببین اصلن خودشون می خوان این آسیاب بادی رو راه بندازن؟ یانه اینم یه بازی دیگه س؟ خلاصه وخت کردی یه موقعی چن کلوم نامه ای ، پیغومی واسه ما دهاتیای مظلوم که یه زمون دوستت داشتیم بفرست و اگه تونستی بی زحمت یه شب به خواب این باباخان و اون گل ممد ذلیل شده بیا و یه گوش مالی بهشون بده، شاید آدم شدن و دیگه اینقد سر به سر ما  عوام بی سواد نذاشتن.

زیاده عرضی نیست ، ببخشید دوباره تا یادتون می افتم سر درد دلم باز میشه این حرفا فقط مال خودم نیست. می دونی که ما تو ده واسه این چن کلاس سواد اکابری که خوندیم، شدیم عریضه نویس برو بچه های" مراد آباد" بخوایم نخوایم گه گداری براشون همینجوری عریضه می نویسیم.

قربون خان بابای خوبم//یک اویارقلی

پ-ن-1- همان طوفان//اویارقلی

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:51 ق.ظ

خدا تی گل ممده بداره.

سلام/ شما؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد